قرص نان

یکی بود یکی نبودپادشاهی بود که دوست داشت قصرهای باشکو وبزرگی داشته باشه برای همین کارگران زیادی رو استخدام کرده بودتا ازمعدن سنگ براش سنگ های بزرگ بیارن وبراش قصربسازن
اما به جای دست مزد هر روز به کارگرها یک قرص نان میداد
بعضی ازکارگرا که کمترکارکرده بودن رو نصف قرص نان
کارگرهایی که اعتراض میکردندیک چهارم قرص نان میدادند
همه از این وضع ناراحت بودند چون نمیتوانستندبقیه موادغذایی راکه لازم داشتند
تهیه کنند
یک روز تصمیم گرفتند که باهم متحد شوند ودیگر برای پادشاه کار نکنند تا پادشاه دستمزد انهارا بیتر کند ویا به جای نان به انها چیزدیگری بدهد
پادشاه که اتحادوهمبستگی کارگران را دیدپیشنهادی به انها داد
دستور داد به هر شش کارگر یک زمین بدهد که به شش قسمت مساوی تقسیم کنندوهرکارگردرهرقسمت یک چیزبکارد وبافروش محصولات مواد لازم خودشان را بخرند
انها دریک قسمت گوجه🍅🍅🍅
دریک قسمت سیب زمینی🥔🥔🥔
دریک قسمت هویج🥕🥕🥕🥕
دریک قسمت سبزیجات🥦🥬🫑🧄🧅
دریک قسمت ذرت🌽🌽🌽🌽
دریک قسمت بادمجان بکارند🍆🍆🍆
حالا دیگرکارگرها میتوانستند به غیرنان مواد غذایی دیگرهم داشته باشند
جشن تولد درکلاس ریاضی🎂🎂🎂🍰🍰🍰🍰
میشه هم جشن بگیریم هم قصه بگیم
هم ریاضی یاد بگیریم😉🙃🥰
اهداف.اموزش کسر،جمع وتفریق،اشنایی باواحد های شمارش اجسام مختلف،اموزش درس هدیه بانوی قهرمان،قصه گویی توجه وتمرکز،دعا وسپاس گزاری،تقویت روحیه همکاری،رعایت نظم، بخشندگی فهم قران سوره های حمد ،قریش